بازمان

لغت نامه دهخدا

بازمان.( حامص مرکب ) توقف. ( برهان قاطع ). درنگ. ( ناظم الاطباء ) ( انجمن آرای ناصری ) ( آنندراج ). || مقدار ثابتی که بر جای میماند . ( لغات مصوبه فرهنگستان ). مقصود حاصل کار و یا نتیجه خالصی است که از نتیجه به راه افتادن دستگاهی یا کارخانه ای بدست می آید.

فرهنگ معین

(زْ ) ۱ - (اِ مص . ) توقف ، درنگ . ۲ - (اِ. ) مقدار ثابتی که برجای می ماند.

فرهنگ عمید

۱. توقف، درنگ.
۲. (صفت مفعولی ) آنچه از چیزی یا حاصل کاری برجا بماند.

فرهنگ فارسی

۱ - ( اسم ) توقف درنگ . ۲ - ( اسم ) مقدارثابتی که بر جای میماند

ویکی واژه

توقف، درنگ.
مقدار ثابتی که برجای می‌ماند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال میلادی فال میلادی فال اوراکل فال اوراکل فال مکعب فال مکعب فال مارگاریتا فال مارگاریتا