بازدید کردن

لغت نامه دهخدا

بازدید کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بدیدن کسی رفتن که بدیدن شما آمده بود. زیارتی را با زیارتی مقابله کردن. || آفریدن. به نمود آوردن : و بهمین معنی در کتب طبیه در خواص بعضی ادویه آورده اند که فلان چیز اشتها را بازدید کند. ( آنندراج ). || عیادت. || معاینه و مراجعه طبیب بیمار را. || تخمین. تقویم ( حاصل و درآمد ). برآورد کردن. تقدیر کردن. به تخمین مقدار چیزی یامبلغ ارزش آن را معلوم کردن. رجوع به بازدید شود.

فرهنگ فارسی

بدیدن کسی رفتن که بدیدن شما آمده بود
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم