باحث

لغت نامه دهخدا

باحث. [ ح ِ ] ( ع ص ) کاونده زمین و کاونده سخن. ( غیاث ). بحث کننده. کاونده. تفتیش کننده. پژوهنده.
- امثال :
کالباحث عن الشفره . ( منتهی الارب )( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
کالباحث عن حتفه بظلفه . رجوع بفرائدالادب در آخر المنجد شود.

فرهنگ معین

(حِ ) [ ع . ] (اِفا. ) بحث کننده ، جوینده .

فرهنگ عمید

۱. بحث کننده.
۲. کاونده.

فرهنگ فارسی

( اسم ) جوینده پرسنده کاونده بحث کننده : اگر باحثی بحث کند ...
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال لنورماند فال لنورماند فال آرزو فال آرزو فال پی ام سی فال پی ام سی فال رابطه فال رابطه