لغت نامه دهخدا
- انتقال ذهن ؛ در تداول حکمت اشراق ، توجه ذهن : فیضل ضلالاً مبیناً بخلاف صاحب الاشراقات العقلیة لانتقال ذهنه عند سماع تلک الالفاظ الی ما باشره من النور بالذوق و وصل الیه بالیقین. ( شرح اشراق صص 307 - 308 ).
- انتقال محمود ؛ ( اصطلاح طب ) رانده شدن مادّه است از عضوی شریف به عضوی خسیس. ( یادداشت بخط مؤلف ).
|| ( اِمص ) نقل و جابجاشدگی. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). نقل مکان و تبدیل مکان. ( ناظم الاطباء ) : خوش آمد امیرالمؤمنین را انتقال آن امام بدار قرار چرا که میداند خدا عوض میدهد به او همصحبتی پیغمبران نیکوکار را. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 310 ). || تحویل و مهاجرت. ( ناظم الاطباء ). || اخراج بلد ( کذا ). || عبور و گذار. مرگ. ( ناظم الاطباء ). موت. فوت. درگذشت. ( فرهنگ فارسی معین ). رحلت. وفات : از زوال و فنا وانتقال... امن صورت نبندد. ( کلیله و دمنه ).