یکی از معروفترین غذاهای ایرانی است و به هر نوع گوشتی اطلاق میشود که به سیخ کشیده و بر روی آتش کبابی میشود. این غذا انواع متنوعی دارد، از جمله کوبیده که از گوشت چرخکرده قلوهگاه و پیشناف گوسفند، پیاز رندهشده، کمی آرد، سماق ساییده، گوجهفرنگی و ادویهجاتی مانند نمک و فلفل تهیه میشود. برگ نیز که از گوشت کاردیشده راستۀ گوسفند درست میشود، از محبوبترین انواع است و معمولاً با نان یا چلو سرو میشود. چلو کوبیده و برگ به عنوان غذای ملی ایرانیان شناخته میشود و شهرت جهانی دارد. معمولاً در کنار گوشت، چند دانه گوجهفرنگی کوچک و چند پر فلفل سبز تند نیز به سیخ کشیده و بر روی آتش کباب میشوند. از دیگر انواع آن میتوان به جوجه، چِنجه، شیشلیک و کباب ماهی اشاره کرد. همچنین، برخی از آن ها در دیگ یا تابه پخته میشوند که معروفترین آنها کباب حسینی است که سیخ آن از چوب نازک شاخههای انار یا انجیر ساخته میشود.

کباب
لغت نامه دهخدا
کباب. [ ک َ ] ( اِ ) گوشت که به درازا ببرند برای بریان کردن و فارسیان بمعنی گوشت بریان به طریق معهود استعمال نمایند. ( بهار عجم ) ( آنندراج ). گوشت که به قطعات برند و گاه بکوبند و سپس بر آتش نهند تا بریان شود. گوشت قطعه قطعه کرده بروی آتش بریان کرده. گوشت با پیاز و دنبه نرم قیمه کرده و بروی سیخهای آهنی گسترده و بر روی آتش بریان کرده. ( حاشیه برهان چ معین ). گوشت بریان کرده به آتش است و آن را اقسام می باشد و بهترین همه کباب گوشت حلال چاق فربه چرب است که قطعه های آن کوچک باشد، همچنین گوشت ماهی لطیف که به اخگر فحم هیمه جید متساوی بریان نموده نمک و فلفل و غیرها بقدر لائق و روغن نیزبر آن زده باشند و آنچه به سیخ بحد اعتدال تشویه یافته باشد بهتر است از آنچه در روغن بریان کرده باشند، خواه قطعه های گوشت درست و یا کوبیده مانند شامی کباب که طباهج نامند و یا غیر آن، و کباب گوشت آهو و گوزن و طیور و امثال اینها از هیمهای ردی بریان کرده باشند و یا آنکه سوخته و یا غیر متساوی الاجزا باشد. ( مخزن الادویه ). کباب اسم عربی گوشت به آتش برشته شده است و اختلاف خواص آن به حسب اختلاف لحوم و بهترین او گوشتهای لطیف است که در پختگی و برشتگی جمیع اجزای او به یک قرار باشد. ( تحفه حکیم مؤمن ):
برافروختند آتش و زان کباب
بخوردند و کردند سر سوی آب.فردوسی.همی پرورانیدشان سال و ماه
به مرغ و کباب و بره چند گاه.فردوسی.خجسته بادت و فرخنده مهرگان و به تو
دل برادر شاد و دل عدوت کباب.فرخی.دوستان وقت عصیرست و کباب
راه را گرد نشانده ست سحاب.منوچهری.برفت و از بر من هوش من برفت و نماند
حدیث چون نمک او بر این دل چو کباب.مسعودسعد.گو تا من از تو دورم و دور از تو گشته ام
بریان بر آتش غم هجر تو چون کباب.مسعودسعد.به اشک چون نمک من که بر سه پایه غم
تنم زگال و دلم آتش است و سینه کباب.خاقانی.او سخن می گوید و دل می برد
او نمک می ریزد و مردم کباب.سعدی.لب و دندانت را حقوق نمک
هست بر جان و سینه های کباب.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی
( اسم ) کبابه. یا کباب چینی.
نام آبی است در عتیق تمره
ویکی واژه
نوعی غذای گوشت سرخ شده اصیل ایرانی، با آتش یا حرارت ذغال.
واژه "کباب" از ریشه "کوب" و به معنی "کوبیده" و "کوفته" می باشد. دهخدا نیز در لغت نامه اش کباب را گوشت "کوفته" و بریان ساخته معنی کرده است که به گونه ای ریشه نام کباب را بیان می کند، چرا که ویژگی "کوفته" بودن، پیش تر از بریان ساختن آمده. کباب از ریشه "کوبیدن" واژه ای کاملن ایرانی است که تنها در پارسی می توان واژه های هم ریشه با آن مانند "کوبیدن"، "کپیدن"، "کفه"، "کاو" و... را دید و این واژه از زبان پارسی به دیگر زبان های جهان راه یافته است و《 در زبان های دیگر، هیچ ریشه دیگری برای آن پیدا نشده است》. بیش از هزار سال پیش فردوسی نیز واژه "کباب" را در سروده های خود به کار برده است: برافروختند آتش و زان کباب بخوردند و کردند سر سوی آب ایران سرزمین آتش و زادگاه کباب است و گونه های بسیاری از کباب در میان تبارهای ایرانی رواج داشته که چند مورد از نامی ترین آن ها را در زیر آورده ایم
جملاتی از کلمه کباب
هر کو نه بر مراد تو بر مینهد اساس باد از دلش کباب و زخون جگر شراب
از زهر چشم و تیغ زبانش خبر نبود دیوانه یی که بر سر آتش کباب بود
ز خنده اش جگر آفتاب می سوزد مرا لبی که نمک بر دل کباب زده