انباشته

لغت نامه دهخدا

انباشته. [ اَم ْ ت َ / ت ِ ] ( ن مف ) پرکرده و ممتلی. ( ناظم الاطباء ).مملو. ( شعوری ج 1 ورق 123 الف ). آکنده. انبارده. ممتلی. مشحون. مآن. غاص. ( یادداشت مؤلف ) :
یکی گنبدی دید افراشته
ز دینار سرتاسر انباشته.فردوسی.و در میان شهر آنجا کی مثلاً نقطه پرگار باشد دکه ای انباشته برآورده است. ( فارسنامه ابن البلخی ص 138 ). رکیّة مِدفان ؛ چاه انباشته. ( منتهی الأرب ، ذیل د ف ن ). || کبیسه : و این سال ( سالی که سیصد و شصت و شش روز بود ) را بیونانی اولمفیاس خوانند و بسریانی کبیستا و چون به تازی گردانی کبیسه بود، ای انباشته ، که چهاریکهای روز اندرو انباشته همی آید روزی تمام. ( التفهیم بیرونی چ جلال همایی صص 220 - 221 ).

فرهنگ معین

(اَ تِ )(ص مف . ) پر کرده ، پر شده ، مملو.

فرهنگ عمید

۱. انبارده، روی هم ریخته، انبوه شده.
۲. پرکرده.

فرهنگ فارسی

(اسم انباشتن ) پر کرده مملو انبارده.

فرهنگستان زبان و ادب

{deck} [مهندسی منابع طبیعی- محیط زیست و جنگل] توده ای از گِرده بینه ها که قبل از حمل در جنگل انباشته می شود

ویکی واژه

پر کرده، پر شده، مملو.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فنجان فال فنجان فال حافظ فال حافظ فال آرزو فال آرزو فال تک نیت فال تک نیت