الهاء

لغت نامه دهخدا

الهاء. [ اِ ] ( ع مص ) مشغول کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( ترجمان علامه تهذیب عادل ). مشغول کردن بازی کسی را از چیزی : اَلْهاه ُ اللعب عن کذا؛ شغله. ( از اقرب الموارد ). مشغول داشتن. ( کشف الاسرار ج 10 ص 596 ). بازی کنانیدن و مشغول کردن. ( منتهی الارب ). در بازی آوردن. بطرب آوردن.سرگرم کردن : الهیکم التکاثر. ( قرآن 1/102 )؛ یعنی مشغول داشت شما را نبرد کردن با یکدیگر به انبوهی. ( کشف الاسرار ج 10 ص 596 ). || گذاشتن کاری را بعجز. ( منتهی الارب ). ترک کردن کاری بسبب ناتوانی. ( از اقرب الموارد ). || مشغول شدن به سماع سرود. ( منتهی الارب ). یقال : الهی الرجل ؛ به شنیدن غنا سرگرم شد. ( از اقرب الموارد ). || گندم و جز آن در دهان آسیا افکندن. ( تاج المصادر بیهقی ). خورش دادن آسیا را. یقال : الهیت فی الرحی. ( منتهی الارب ).

فرهنگ معین

(اِ ) [ ع . ] (مص م . ) مشغول کردن .

ویکی واژه

مشغول کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اعداد فال اعداد فال پی ام سی فال پی ام سی فال فرشتگان فال فرشتگان فال چوب فال چوب