اعظام. [ اِ ] ( ع مص ) بزرگ کردن و بزرگ داشتن. ( غیاث اللغات ). بزرگ گردانیدن.بزرگ داشتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). عظمت گذاشتن و بزرگ داشتن کسی را. ( از اقرب الموارد ). || ببزرگی صفت کردن. بزرگ دیدن کسی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). بزرگ شمردن و بزرگ دیدن کسی را. ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) در اصطلاح علمای هندسه ، نامی است برای جذر ذوالاسمین رابع. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به کتاب مزبور ذیل کلمه اسم شود. || بزرگ شدن امری : اعظم الامر؛ بمعنی عظم. ( از اقرب الموارد ). || استخوان خورانیدن سگ را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). استخوان بغذا به سگ دادن. ( از اقرب الموارد ). || ومایعظمنی ان افعل کذا؛ ای مایهولنی. ( اساس از اقرب الموارد ). || توقیر. احترام. تعظیم و ستایش. ( ناظم الاطباء ). بزرگ داشت. ( یادداشت بخط مؤلف ). اعظام. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ عظم ( در خردی و بزرگی ستاره ها )، یعنی اقدار. - اعظام کواکب ؛ اقدار ستارگان از شش عظم یا قدر. ( یادداشت بخط مؤلف ) اعظام. [ اَ ] ( اِخ ) نام جایی است که در ابیات زیر آمده است : فقد قدمت آیاتها و تنکرت لما مر من ریح و اوطف مرهم تأملت من آیاتها بعد اهلها باطراف اعظام فاذناب ازنم.کثیر ( از معجم البلدان ).
فرهنگ معین
( اِ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) بزرگ داشتن . ۲ - (اِمص . ) بزرگداشت .
فرهنگ عمید
۱. بزرگ گردانیدن، بزرگ شمردن، بزرگداشت. ۲. به بزرگی ستودن.
فرهنگ فارسی
بزرگ گردانیدن، بزرگ شمردن، به بزرگی ستودن ، بزرگداشت ۱ - ( مصدر ) بزرگ داشتن بزرگ کردن . ۲ - ( اسم ) بزرگداشت . نام جائیست