اسافل

لغت نامه دهخدا

اسافل. [ اَ ف ِ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ اسفل. پائین ترین ها. کمینها. ( غیاث اللغات ). پائین ها. زبون تران. ضد اعالی. || سرینهای مردم. ( غیاث ). سواءة : زن قدری زهر در ماشوره نهاد یک جانب در اسافل برنا... ( کلیله و دمنه ). || شتران ریزه. ( منتهی الارب ). شتران خرد. || عَبل الاَسافل ؛ ضخم الفخذین و الساقین.
- اسافل اعضاء ؛ سواءة.
- اسافل ناس ؛ ادانی. سَفَلة.

فرهنگ معین

(اَ فِ ) [ ع . ] (ص . اِ. ) جِ اَسفل ، فرو - دستان . (طبقة پست )، زیردستان .

فرهنگ عمید

۱. افراد طبقۀ پایین جامعه، طبقات پایین.
۲. افراد فرومایه.
۳. [مجاز] آلت تناسلی.

فرهنگ فارسی

جمع اسفل
( صفت اسم ) جمع اسفل . ۱ - زیرتران پایین تران . ۲ - فروتران فرودستان ( طبقه پست ) زیر دستان مقابل اعالی . یا اسافل ناس . مردمان فرومایه . یا اسافل و اعالی . فروتران و برتران . ۳ - سرینهای مردم کفلها. یا اسافل اعضا . اندامهای زیرین اعضای فرودین عضوهای پایینی بدن عضوهای بدن از سرین به پایین یا اسافل بدن . عضوهای زیرین بدن اندامهای پایینی تن .

ویکی واژه

جِ اَسفَل
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
عجوزه
عجوزه
هلابیکم
هلابیکم
کافر همه را به کیش خود پندارد
کافر همه را به کیش خود پندارد
خویش
خویش