ازدو

لغت نامه دهخدا

ازدو. [ اُ دو / اَ دَ / دُو ] ( اِ ) صمغ. صمغی است که از آن حلوا پزند. ( سروری از نسخه میرزا ). صمغی است که حلوای آن بغایت لطیف شود و منفعت دهد درد کمر را. ( مؤید الفضلاء ). صمغ درخت ارجن باشد که درخت بادام کوهی است و از آن حلوا پزند و مطلق صمغ را نیز گفته اند. ( برهان ). صعرور.
- ازدوی ِ آلو ؛ صمغالاجاص.
- ازدوی ِ امرود ؛ صمغالکمثری.
- ازدوی ِ بادام ؛ صمغاللوز.
- ازدوی ِ تازی ؛ صمغ عربی. ( برهان ).
- ازدوی ِ خطمی ؛ صمغالخطمی.
- ازدوی ِ زیتون ؛ اصطرک.
- ازدوی ِ سداب ؛ثافیسا.
- ازدوی ِ سماق ؛ صمغ تتم.

فرهنگ معین

(اُ ) ( اِ. ) صمغ (مطلق ). صمغ درخت ارجنگ ، صغم بادام کوهی که از آن حلوا پزند.

فرهنگ فارسی

صمغ، صمغ درخت ارژن، صمغ درخت بادام کوهی
( اسم ) ۱ - صمغ ( مطلق ) . ۲ - صمغ درخت ارجنگ صمغ بادام کوهی که از آن حلوا پزند . یا ازدوی تازی . صمغ عربی .

ویکی واژه

صمغ (مطلق)
صمغ درخت ارجنگ، صغم بادام کوهی که از آن حلوا پزند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال ورق فال ورق فال اوراکل فال اوراکل فال ای چینگ فال ای چینگ