احری

لغت نامه دهخدا

احری. [ اَ را ] ( ع ن تف ) سزاوارتر. الیق. اجدر. ارآی. شایسته تر. درخورتر. بسزاتر. اولی. احق. اصلح. اقمن : تا بر وجه اولی و احری ادا کرده آید. ( چهارمقاله ).

فرهنگ معین

( اَ را ) [ ع . ] (ص تف . ) سزاوارتر، شایسته تر، اولی ، اصلح ، درخورتر، بسزاتر.

فرهنگ عمید

سزاوارتر، شایسته تر، درخورتر.

فرهنگ فارسی

( صفت ) سزاوارتر شایستهتر اولی اصلح در خورتر بسزاتر.

ویکی واژه

سزاوارتر، شایسته تر، اولی، اصلح، درخورتر، بسزا
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تماس فال تماس استخاره کن استخاره کن فال امروز فال امروز فال سنجش فال سنجش