لغت نامه دهخدا
ابوموسی. [ اَ سا ] ( اِخ ) محدث است. سفیان از او و او از وهب بن منبه روایت کند.
ابوموسی. [ اَ سا ] ( اِخ ) ابن امام. رجوع به ابوموسی عیسی بن محمد... شود.
ابوموسی. [ اَ سا ] ( اِخ ) ابن عمار. یکی از مذهبین مشهور مصاحف. ( ابن الندیم ).
ابوموسی. [ اَ سا ] ( اِخ ) ابن قسطنطین. رجوع به ابن قسطنطین عیسی... شود.
ابوموسی. [ اَ سا ] ( اِخ ) احمدبن محمدبن محمد یحیی بن مبارک العدوی الیزید. او از عم پدر خویش ابراهیم بن ابی محمد مسموعات او را از اصمعی و ابی زید روایت کرده است. ( از ابن الندیم ). و رجوع به یزیدیین شود.
ابوموسی. [ اَ سا ] ( اِخ ) اسحاق بن ابراهیم الهروی. محدث است و فضل بن سهل از او روایت کند.
ابوموسی. [ اَ سا ] ( اِخ ) اسحاق بن موسی بن عبداﷲبن یزید الانصاری. محدث است.
ابوموسی. [ اَ سا ] ( اِخ ) الأسدی. محدث است. او از شعبی و از او عبداﷲ الهمدانی روایت کند.
ابوموسی. [ اَ سا ] ( اِخ ) اسرائیل. او از حسین و از او ابن عیینة روایت کند.
ابوموسی. [ اَ سا ] ( اِخ ) اسرائیل بن موسی بصری. او از حسن و از وی ابن عیینة روایت کند.
ابوموسی. [ اَ سا ] ( اِخ ) اشعری. عبداﷲبن قیس بن سلیم. صحابی است. او از مردم قریه رِمَع یکی از قرای یمن و از قبیله اشعر یمن است. او پیش از هجرت از یمن بمکه شد و اسلام آورد و پس از فتح خیبر بحبشه هجرت کرد و سپس از حبشه بمدینه منوّره بازگشت. و به سال دهم هجرت به امر رسول صلی اﷲ علیه و آله والی قسمتی از یمن گردید. در خلافت عمر به سال 17 هَ. ق. والی بصره و به سال 22 بنا بر تقاضای اهل کوفه حکمران آن شهر گردید و لکن نتوانست اهل کوفه را راضی سازد و پس از یکسال بمنصب اول خود ولایت بصره ، بازگشت و تا چند سال از خلافت عثمان بهمین سمت باقی بود. در زمان خلافت عمر دست میسان و مذار و اهواز و شوش و اصفهان و نصیبین را او فتح کرد و یکبار نیز مغضوب عمر گردید و در خلافت عثمان شهر ری بصلح بدست او مفتوح شد. پس از عزل از بصره بکوفه رفت تا در آنجا متوطن شود و عثمان در سال 34 او را والی کوفه کرد و هنگام خلافت علی علیه السلام که کوفه پای تخت شد ابوموسی از منصب خود معزول و از عمل برکنار بود تا پس از جنگ صفین که قرار بر حکمین شد ابوموسی به اصرار جمعی از اهل کوفه از طرف امیرالمؤمنین علیه السلام حکم گردید و از عمروبن عاص فریب خورد بتفصیلی که در تواریخ مسطور است و هر دو گروه از او ناراضی شدند و او بمکه گریخت و در آنجا نیز نتوانست بماند پس بکوفه برگشت و بهمانجا درگذشت و در سال وفات او اختلاف است برخی سال 42 و برخی دیگر 52 هَ. ق. گفته اند و قبر او در ثویّه موضعی بکوفه است. وصاحب مجمل التواریخ آرد که ابوموسی اشعری در سنه ثمان عشر ( 18 هَ. ق. ). نامه ای به عمر خطاب نوشته بود ومخاطبت کرده : لعبداﷲ عمر امیرالمؤمنین. عمر گفت واﷲ که چنین است بنده خدایم و عمر نامم و امیر مؤمنانم از آن پس او را امیرالمؤمنین خواندند و پیش از آن او را خلیفت خلیفت پیغامبر گفتندی. از ابوموسی روایاتی در تفسیر است. رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 271، 290، 291، 296، 443، 445،460، 512، و حبیب السیر چ طهران ج 1 ص 48، 136، 137، 140، 165، 167 170، 172، 178، 189، 190، 238، و لباب الالباب ج 1 ص 289 شود.