ابري

لغت نامه دهخدا

ابری. [ اَ ] ( ص نسبی ) با نقشی چون موج آب یا ابرهای بریده از یکدیگر: کاغذ ابری.
- ستاره ابری ؛ کوکب سحابی. منزل پنجم [ از منازل قمر ] هقعه و او سه ستاره خرد است : وز قبل خردیشان و یک بدیگر اندر آمدگی بطلمیوس هر سه را یکی ستاره ابری بنگاشت. ( التفهیم ).
ابری. [ اِ ری ی ] ( ع ص نسبی ) سوزنگر.
ابری.[ اَ ب َ را ] ( اِخ ) نام جائی یا کوهی است در شام.

فرهنگ معین

( اَ ) (ص نسب . ) ۱ - پوشیده از ابر. ۲ - با نقشی چون موج آب یا ابرهای بریده از یکدیگر: کاغذ ابری .

فرهنگ عمید

۱. ویژگی آسمان پوشیده از ابر: هوای ابری.
۲. ابرمانند.
۳. چیزی که از ابر ساخته شده باشد: تشک ابری.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - پوشیده از ابر : هوای ابری . ۲ - با نقشی چون موج آب یا ابرهای بریده از یکدیگر کاغذ ابری . یا ستار. ابری . کوکب سحابی .
نام جایی یا کوهی در شام

فرهنگستان زبان و ادب

[علوم جَوّ] ← ابرناک

دانشنامه عمومی

آبری. آبری ( به لاتین: Abari ) در گرجستان با جمعیت ۲۰۶ نفر است که در راچا - لچخومی و کومو سوانتی واقع شده است.

ویکی واژه

ابری /اَبری/
پوشیده از ابر.
با نقشی چون موج آب یا ابرهای بریده از یکدیگر: کاغذ اب
هوایی که در آن ابر باشد. روزهای ابری را خیلی دوست دارد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم