ارضاع

لغت نامه دهخدا

ارضاع. [ اِ ] ( ع مص ) شیر دادن. ( تاج المصادر بیهقی ). شیر دادن زن. ( منتهی الأرب ).

فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] (مص م . ) شیر دادن .

فرهنگ عمید

شیر دادن.

فرهنگ فارسی

شیردادن، شیردادن زن به بچه، کودک راشیردادن
( مصدر ) شیر دادن

ویکی واژه

شیر دادن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
کافر همه را به کیش خود پندارد
کافر همه را به کیش خود پندارد
امجق
امجق
چوسی
چوسی
ذکر یا حمید الفعال ذالمن
ذکر یا حمید الفعال ذالمن