انصداع

لغت نامه دهخدا

انصداع. [ اِ ص ِ ] ( ع مص ) شکافته شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). انشقاق. ( از اقرب الموارد ). شکستن. شکافتن. ترکیدن. درز کردن. || جدا شدن. ( یادداشت مؤلف ). || نزد اطبای قدیم انشقاق رگ است در اعضای بدن آدمی جز در سر. ( از بحرالجواهر از کشاف اصطلاحات الفنون ). || در تصوف فرق پس از جمع است به ظهور کثرت و اعتبار صفات آن. ( از تعریفات جرجانی ). || ( اِمص ) شکافتگی. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(اِ ص ِ ) [ ع . ] (مص ل . ) شکافته شدن ، ترکیدن .

فرهنگ عمید

شکافته شدن، ترک خوردن، درز کردن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) شکافته شدن شکستن ترکیدن درز کردن .

ویکی واژه

شکافته شدن، ترکیدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال آرزو فال آرزو فال پی ام سی فال پی ام سی فال جذب فال جذب