دگنگ

لغت نامه دهخدا

دگنگ. [ دَ گ َ ن َ ] ( ترکی ، اِ ) چماق کلفت. چوب بلندقطور. چوبی سطبر که روستائیان با آن گاه نزاع یکدیگر را زنند. بیزره. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : نسوان زندیه که قریب پنجاه کس بودند هر یک دگنگی بدست گرفته خود را به صندوقها و مفرشهای اشیاء رسانیده بضرب دگنگ چند نفر را مجروح نموده. ( تاریخ گلستانه ). || اکنون در معنی وسیع به معنی اعمال زور و بکار بردن قوه جبریه و قهریه استعمال میشود، چنانکه گویند باید فلان کس را به ضرب دگنگ از خواب بیدار یا از اتاق بیرون کرد. ( از فرهنگ لغات عامیانه ).

فرهنگ معین

(دَ گَ نَ ) (اِ. ) نوعی چماق زرین که در زمان صفویه و قاجاریه ، مأمورین تشریفات به دست می گرفتند.

ویکی واژه

نوعی چماق زرین که در زمان صفویه و قاجاریه، مأمورین تشریفات به دست می‌گرفتند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال پی ام سی فال پی ام سی فال اعداد فال اعداد