تعلیقه. [ ت َ ق َ ] ( ع اِ ) دفعه. || آنچه بر حاشیه کتاب از شرح و نحو آن افزایند.ج ، تعالیق. ( از اقرب الموارد ). چیزی چون حاشیه که برای تکمیل یا توضیح یا تصحیح کتابی نویسند. ج ، تعلیقات. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). تتمه و حاشیه و فهرست. ( ناظم الاطباء ). || در تداول فارسی ، نامه. ( یادداشت دهخدا ). دفتر و مکتوبی که از جانب شخص بزرگی نوشته شده باشد. ( ناظم الاطباء ). در ایران نوشته پادشاهان را رقم گویند و نوشته امرای عظام مثل وکیل و وزیر و غیره را تعلیقه. ( آنندراج ) : خط آمد و کیفیت رخسار تو کم شد تعلیقه معزولی ناز تو رقم شد.زکی ندیم ( از آنندراج ).رجوع به «سازمان صفوی » ص 271 و تذکرةالملوک شود. || قسمی سوهان که دو سر دارد سری فتیله ای و سری پهن. ( یادداشت دهخدا ).
فرهنگ معین
(تَ قِ ) [ ع . تعلیقة ] (اِ. ) شرحی که در حاشیه کتاب یا رساله نوشته شود. ج . تعالیق .
فرهنگ عمید
شرحی که در حاشیۀ کتاب یا نامه نوشته شود، آنچه بر حاشیه کتاب بنویسند.
فرهنگ فارسی
آنچه برهامش کتاب بنویسند، شرحی که درحاشیه کتاب، یانامه نوشته شود، جمع تعالیق ( اسم ) شرحی که در حاشیه یا ذیل کتاب یا رساله نوشته شود . جمع : تعالیق .
فرهنگستان زبان و ادب
{suspension} [شیمی، مهندسی بسپار] مخلوطی از ذرات ریز جامد یا مایع که در یک مایع یا گاز معلق باشد
ویکی واژه
تعلیقة شرحی که در حاشیه کتاب یا رساله نوشته شود. تعالی