تحامی

لغت نامه دهخدا

تحامی. [ ت َ ] ( ع مص ) نگاهداری مردم خویشتن را از کسی و پرهیز کردن از وی. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). تحامی مردم کسی را؛ نگاه داشتن خود را از وی و اجتناب کردن و دوری جستن ازاو. ( از قطر المحیط ): تحاماه الناس ُ تحامیاً؛ نگاه داشتند خویش را از وی و پرهیز جستند او را. و منه : یُتَحامی ̍ کما یُتَحامی ̍ الاجرب. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص ل . ) پرهیز کردن ، خود را نگاه داشتن .

فرهنگ عمید

خود را از کسی یا چیزی نگهداری کردن و پرهیز کردن.

ویکی واژه

پرهیز کردن، خود را نگاه داشتن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال انبیا فال انبیا فال آرزو فال آرزو فال مکعب فال مکعب فال ای چینگ فال ای چینگ