اماسانیدن

لغت نامه دهخدا

( آماسانیدن ) آماسانیدن. [ دَ] ( مص ) توریم. تهبیج. آماهانیدن. ورم را سبب شدن.

فرهنگ معین

( آماسانیدن ) (دَ )(مص م )ایجاد برآمدگی کردن، متورم کردن. آماهانیدن و آماهیدن هم گفته می شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
استفاده
استفاده
اسکل
اسکل
راه و رسم
راه و رسم
این طرف
این طرف