تاراندن

لغت نامه دهخدا

تاراندن. [ دَ ] ( مص ) پراکندن و متفرق ساختن و دور کردن.( فرهنگ نظام ): برو این اطفال را که بازی می کنند از آنجا بتاران. ( فرهنگ نظام ). زجر کردن. تار کردن. ترسانیدن. پراکندن : تو همه کلفتها ( خادمه ها )ی مرا با بدزبانی می تارانی. رجوع به تار کردن شود.

فرهنگ معین

(دَ ) (مص م . ) ۱ - دور کردن . ۲ - ترسانیدن .

فرهنگ عمید

۱. راندن، دور کردن.
۲. بیرون کردن.
۳. پراکنده کردن.

فرهنگ فارسی

دورکردن، بیرون کردن، پراکنده کننده، دورکننده
( مصدر ) تاراند تاراند خواهد تاراند بتاران تاراننده تارانده ) ۱- پراکندن متفرق ساختن . ۲- دور کردن . ۳- زجر کردن ترسانیدن .

ویکی واژه

دور کردن.
ترسانیدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چوب فال چوب فال احساس فال احساس فال پی ام سی فال پی ام سی فال کارت فال کارت