انگژ. [ اَ گ َ ] ( اِ ) آهنی باشد سرکج که فیل را بدان بهر طرف که خواهند برند. ( برهان قاطع ) ( هفت قلزم ) ( از ناظم الاطباء ). آنچه پیلبانان در دست دارند. ( غیاث اللغات ). کجک. ( از فرهنگ جهانگیری ) : پیل مستم مغزم از انگژ بیاشوبند از آنک گر بیاسایم دمی هندوستان یاد آورم.خاقانی ( از آنندراج ).چو طور است پیل و چو موسی مهاوت بدستش عصا انگژ مارپیکر.ابوالفرج رونی ( از آنندراج ).شه نشسته به پشت پیل چو ابر انگژ زر چو ارتجک در دست.فرید احول.|| بیلی پهن که با آن زمین را هموار کنند. ( فرهنگ فارسی معین ).
فرهنگ معین
(اَ گَ ) (اِ. ) ۱ - بیل . ۲ - آلتی که پیل بانان با آن پیل را برانند، کجک . انگز هم گویند.
فرهنگ عمید
۱. بیل پهن که با آن زمین را هموار کنند. ۲. آلتی آهنی که پیلبانان با آن پیل را می رانند، کجک: پیل مستم مغزم از انگژ بیاشوبید از آنک / گر بیاسایم دمی هندوستان یادآورم (خاقانی: ۲۵۰ حاشیه ).
ویکی واژه
بیل. آلتی که پیل بانان با آن پیل را برانند؛ کجک. انگز هم گویند.