استشاره

لغت نامه دهخدا

استشاره. [ اِ ت ِ رَ ] ( ع مص ) استشارت. مشورت خواستن. مشاورت خواستن از کسی. ( منتهی الارب ). مشاورت کردن خواستن. ( زوزنی ): اول استشاره پس استخاره. || انگبین چیدن. ( منتهی الارب ). || بوئیدن گشن ، ماده را تا بداند باردار است یا نه. || پوشیدن لباس فاخر را. ( منتهی الارب ). || هویدا شدن کاری. || فربه شدن اشتر. ( تاج المصادر بیهقی ). فربه شدن شتر. ( منتهی الارب ).
- استشاره کردن ؛ طلب مشورت کردن. شور کردن. دستوری خواستن از. مشورت کردن خواستن از. مشورت کردن. ( غیاث ). صلاح پرسی. ( غیاث ).

فرهنگ معین

(اِ تِ رِ ) [ ع . استشارة ] ۱ - (مص م . ) نظر دیگری را خواستن ، مشورت کردن . ۲ - (اِمص . ) رایزنی ، مشورت . ج . استشارات .

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) بنگالش خواستن رای زدن مشورت خواستن مشورت کردن شورکردن. ۲ - ( اسم ) رایزنی صلاح پرسی . جمع : استشارات .

ویکی واژه

نظر دیگری را خواستن، مشورت کردن.
رایزنی، مشورت.
استشارات.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فنجان فال فنجان فال درخت فال درخت فال تماس فال تماس فال ای چینگ فال ای چینگ