شتابکار

لغت نامه دهخدا

شتابکار.[ ش ِ ] ( ص مرکب ) عجول. کرمند. عاجل. کسی که از روی عجله کاری کند. خَدِب. ( منتهی الارب ). قُلقُل. ( منتهی الارب ). شتابنده و ساعی. ( ناظم الاطباء ) :
شتابکارتر از باد وقت پاداشن
درنگ پیشه تر از کوه وقت بادافراه.فرخی.مبارزانی همدست و لشکری هم پشت
درنگ پیشه به فر و شتابکار به کر.فرخی.صَمَکیک ؛ احمق شتابکار. مَرقِدی ̍؛ مرد شتابکار. مُشَیَع؛ مرد شتابکار. لَواهِس ؛ شتابکاران. ( از منتهی الارب ). || بی وقار. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

شتاب کننده، ویژگی کسی که با عجله کاری انجام می دهد.

فرهنگ فارسی

عجول کرمند عاجل
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال انگلیسی فال انگلیسی فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال تماس فال تماس