سیخک

لغت نامه دهخدا

سیخک. [ خ َ ] ( اِ مصغر ) مصغر سیخ. ( برهان ) ( فرهنگ رشیدی ). || چهار قطعه گوشت که در سیخ کشیده کباب کنند. ( برهان ). قسمی از کباب که گوشت را ریزه کنند وبر سیخهای کوچک چوبین کشند و بر روی تابه و سنگ بریان کنند. ( برهان ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) :
شرح سیخک چه بگویم که ز بوی خوش او
می شدم مست و نشسته ست کبابی هشیار.بسحاق اطعمه.|| چیزی نوک دار که در پشت پای مرغ و خروس در ساق روید و معرب آن صیصة و شیصة است. ( یادداشت بخط مؤلف ). چیزی که در بالای پنچه ماکیان و خروه برآید. ( یادداشت بخط مؤلف ). || سُک. ( یادداشت بخط مؤلف ). || کلمه ای است که در هواپیمایی پذیرفته شده و آن چیزی است مانند سیخ کوچکی که دردنباله هواپیما است و در هنگام نشستن اندکی در خاک فرورفته از حرکت جلوگیری شود. ( فرهنگستان ).

فرهنگ عمید

سیخ کوچک.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - سیخ کوچک . ۲ - چهار قطعه گوشت که در سیخ کباب کنند . ۳ - سیخ کوچکی که در دنباله هواپیماست .

دانشنامه عمومی

سیخک (قارچ). سیخک ( قارچ ) ( نام علمی: Claviceps ) نام یک سرده از subdivision قارچ های فنجانی است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم