لغت نامه دهخدا
طاعت تو چون نماز است و هر آن کس کزنماز
سر بتابد بی شک او را کرد باید سنگسار.فرخی.پس طلب کردند مردی را یافتند که زنا کرده است آن مرد را بیاوردند و سنگسارش کردند. ( قصص الانبیاء ص 130 ).
یکبار تو سنگسارمان کن
چون می دانی که بت پرستم.سیدحسن غزنوی.قبله من خاک بتخانه ست هان ای طیر هان
سنگسارم کن که من هم کعبه کن هم کافرم.خاقانی.وجود تو خود آیت نیک بار
کند نیک ادراک را سنگسار.نظامی.هر ترازو که گرد زر گردد
سنگسار هزار در گردد.نظامی.