لغت نامه دهخدا
سرخ کردن. [ س ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) برنگ سرخ درآوردن. چیزی را رنگ سرخ زدن. || گوشت یا سبزی وجز آن را با روغن داغ برشته کردن. بریان کردن گوشت و بادنجان و کدو و امثال آن را در روغن :... بپزند و عدس را سرخ کنند. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
سرخ کردن. [ س ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) برنگ سرخ درآوردن. چیزی را رنگ سرخ زدن. || گوشت یا سبزی وجز آن را با روغن داغ برشته کردن. بریان کردن گوشت و بادنجان و کدو و امثال آن را در روغن :... بپزند و عدس را سرخ کنند. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
برنگ سرخ در آوردن چیزی را رنگ سرخ زدن .
{frying} [علوم و فنّاوری غذا] پختن مواد غذایی در روغن یا چربی داغ
سرخ کردن نوعی روش پخت است که در آن موادغذایی در انواع روغن خوراکی پخته می شوند. روش سرخ کردن به تمدن مصر و حدود ۲۵۰۰ سال پیش از میلاد بر می گردد. برخی کیک ها را نیز به این شیوه تهیه می کنند.
friggere
soffriggere