سجاحت

لغت نامه دهخدا

سجاحت. [ س َ ح َ ] ( از ع ، مص ) نرم خوی بودن : بر رجاحت عقل و سجاحت خلق و صدق وفا واتساع عرصه کرم... آفرینها گفتند. ( ترجمه تاریخ یمینی ). مرد از کمال کرم و سجاحت اخلاق سلطان که دیباچه معالی بدان آراسته بود. ( ترجمه تاریخ یمینی ). ذکرفصاحت قلم و سجاحت شیم و نفاست همم و قلت التفات اوبه دینار و درم در جهان شایع. ( ترجمه تاریخ یمینی ). || نرم و تابان گردیدن رخسار. || کم گوشت گردیدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(س حَ ) [ ع . سجاحة ] (مص ل . ) ۱ - خوش خو شدن . ۲ - تابان شدن .

فرهنگ عمید

۱. نرم خو شدن.
۲. آسانی و نرمی.
۳. نرم خویی.

ویکی واژه

سجاحة
خوش خو شدن.
تابان شدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشقی فال عشقی فال آرزو فال آرزو فال حافظ فال حافظ فال احساس فال احساس