سآمت

لغت نامه دهخدا

( سآمت ) سآمت. [ س َ م َ ] ( ع اِمص ) بستوه آمدن. ( غیاث ) ( منتهی الارب ). معلوم شدن. ( غیاث ) ( منتهی الارب ) : اشتغال بشرح احوال بر یک کتاب فایت گرداند و به ملالت و سآمت رساند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 357 ). از ملازمت دیوان ملامت و سآمت شامل شده. ( جهانگشای جوینی ).
سامت. [ س َ م َ ] ( حامص ) سیرآمدگی. رجوع به سآمت شود.
سامة. [ سام ْ م َ ] ( ع ص ، اِ ) جانور زهردار گزنده. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). ج ، سوّام. || مرگ. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
سامة. [ م َ ] ( ع اِ ) ( از: سوم ) گوی که بر سر چاه باشد. ج ، سِیَم. || رگهای زر در کان. || رگی است در کوه. || زر و سیم. || خیزران. ( منتهی الارب ).
سامة. [ م َ ] ( اِخ ) محله ای است ببصره. ( منتهی الارب ) ( معجم البلدان ). و آن را بنوسامة نیز گویند.
سامة. [ م َ ] ( اِخ ) نام پسر لوی بن غالب که ابراهیم سامی بن حجاج به وی منسوب است. ( منتهی الارب ).
سامة. [ م َ ] ( اِخ ) نام جماعتی از بصره. ( منتهی الارب ).
سامة. [ م َ ] ( اِخ ) موضعی است مرعرب را. ( منتهی الارب ) ( معجم البلدان ).

فرهنگ معین

( سآمت ) (سَ مَ ) [ ع . سآمة ] (اِمص . ) دلتنگی ، ملامت .

فرهنگ عمید

( سآمت ) ۱. ملول شدن، به ستوه آمدن، بیزار شدن.
۲. دلتنگی.

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) ملول شدن بستوه آمدن بیزار گردیدن . ۲ - ( اسم ) دلتنگی ملامت .
سیر آمدگی

ویکی واژه

دلتنگی، ملامت.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چای فال چای فال آرزو فال آرزو فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال تک نیت فال تک نیت