ذی حق

لغت نامه دهخدا

ذی حق. [ ح َق ق ] ( ع ص مرکب ) صاحب حق. سزاوار. محق ِ. || برحق. مقابل مبطل : ذی حق بودن در ادعائی یا نبودن.

فرهنگ معین

(حَ قّ ) [ ع . ] (ص مر. ) دارندة حق ، برحق .

فرهنگ عمید

صاحب حق، دارای حق، سزاوار.

فرهنگ فارسی

۱- صاحب حق مستحق ۲- بر حق مقابل مبطل.
صاحب حق . سزاوار .
صاحب حق، دارای حق

ویکی واژه

دارندة حق، برح
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال درخت فال درخت فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال احساس فال احساس فال تاروت فال تاروت