دیوجان

لغت نامه دهخدا

دیوجان. [ وْ ] ( ص مرکب ) مردم پیر و سالخوره. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). || کنایه از تاریک دل و جاهل. ( آنندراج ). شیطان صفت و بدنفس. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). شریر. ( شرفنامه منیری ). کنایه از سخت جان و بیرحم. ( برهان ). سخت دل و بیرحم. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || کنایه از دلاور. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(ص مر. ) ۱ - شیطان صفت . ۲ - سخت جان . ۳ - بی رحم .

فرهنگ عمید

۱. بدنفس، بدطینت، شیطان صفت.
۲. سخت جان.
۳. سال خورده.
۴. دلاور و شجاع.
۵. بیرحم.

ویکی واژه

شیطان صفت.
سخت جان.
بی رحم.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چوب فال چوب فال راز فال راز فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال فرشتگان فال فرشتگان