دلباز. [ دِ ] ( نف مرکب ) دل بازنده. بازنده دل. دل باخته. شیفته. دلداده : به مستقر و سرای و سریر و مسند خویش بدان نسق که به معشوق عاشق دلباز.سوزنی.رجوع به دل باخته و دل باختن شود. || بلیغ و زبان آور. || شعبده باز. || ( ص مرکب ) دلواز. باروح. خوش منظر. ( ناظم الاطباء ): اتاقی دلباز یا جایی دلباز یا خانه ای دلباز؛ روشن و با فضای بسیار با روح و وسیع. رجوع به دلواز شود. || مفصل. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ معین
(دِ ) (ص مر. ) ۱ - جای وسیع و باصفا. ۲ - بلیغ ، زبان آور. ۳ - شبعده باز.
فرهنگ عمید
جای وسیع و با صفا و خوش منظر، دلگشا.
فرهنگ فارسی
دلواز، جای وسیع وباصفاوخوش منظر ( صفت ) ۱ - بلیغ زبان آور . ۲ - شعبده باز . ۳ - جای وسیع و با صفا محلی با روح و خوش منظر : [ خانه دل بازیست ] .