خیاطت

لغت نامه دهخدا

خیاطت. [ طَ ] ( ع اِمص ) کار خیاط. صنعت درزی. ( یادداشت مؤلف ). درزیگری. پیشه درزیگری. دوزندگی. || عمل دوختن جامه. ( آنندراج ).
خیاطة. [ طَ ] ( ع مص ) خیط و آن دوختن جامه باشد. جامه دوختن. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). درزیگری کردن. رجوع به خیط شود.
خیاطة. [ طَ ] ( ع اِمص ) صنعت خیاطی. ( ناظم الاطباء ). عمل خیاطی. عمل خیاط. دوزندگی. درزیگری :
صوفیی باشد بنزد این لاَّم
الخیاطة واللواطة والسلام.مولوی.

فرهنگ معین

(طَ ) [ ع . خیاطة ] (اِمص ) دوزندگی ، خیاطی .

فرهنگ عمید

= خیاطی

فرهنگ فارسی

دوزندگی، درزیگری، حرفه خیاطی
( اسم ) دوزندگی خیاطی .
کار خیاط صنعت درزی

ویکی واژه

دوزندگی، خیاطی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال لنورماند فال لنورماند فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال اوراکل فال اوراکل فال فنجان فال فنجان