خوش خوراک

لغت نامه دهخدا

خوش خوراک. [ خوَش ْ / خُش ْ خوَ / خ ُ ] ( ص مرکب ) لذیذ. بامزه. خوشمزه. خوش طعم. خوشخور. || آنکه غذاهای نکو خورد. آنکه غذاهای لذیذ خورد. ( از ناظم الاطباء ): خِرخِر؛ مرد خوش خوراک خوش پوشاک. ( از منتهی الارب ). || کنایه از مردم خوشگذران راحت طلب. ( از ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

( ~. خُ ) (ص مر. ) کسی که خوب غذا بخورد، خوشخوار.

فرهنگ عمید

۱. ویژگی کسی که خوب غذا می خورد یا غذاهای خوب می خورد.
۲. ویژگی خوراک لذیذ و خوش مزه.

فرهنگ فارسی

عمل خوشخوراک بامزگی
( صفت ) ۱ - کسی که خوب و بمقدار زیاد غذا خورد . ۲ - غذایی که مطبوع باشد لذیذ خوشمزه .

ویکی واژه

buongustaio
کسی که خوب غذا بخورد، خوشخوار.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ابجد فال ابجد فال اوراکل فال اوراکل فال عشق فال عشق فال تک نیت فال تک نیت