حنق

لغت نامه دهخدا

حنق. [ ح َ ن َ ] ( ع اِ ) خشم و شدت خشم. || ( مص ) خشم گرفتن. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || سخت کینه شدن و خشم گرفتن. ( المصادر زوزنی ) ( غیاث از شرح نصاب ).
حنق. [ ح َ ن ِ ] ( ع ص ) شدیدالغیظ. ( اقرب الموارد ). خشمگین. حانق. حنیق.رجوع به حنیق شود. || ( مص ) خشم گرفتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به ماده قبل شود.
حنق. [ ح ُ ن ُ ]( ع ص ) فربهان. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). مردمان فربه. ( ناظم الاطباء ): ابل حنق ؛ سیمان. ( اقرب الموارد ). شتران فربه. || ج ِ حنیق. ( منتهی الارب )( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به حنیق شود.

فرهنگ معین

(حَ نَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - کینه ، دشمنی . ۲ - خشم شدید.

فرهنگ فارسی

شدت غیظ، شدت خشم، کینه ودشمنی
( اسم ) ۱ - کینه دشمنی ( شدید ) . ۲ - خشم شدید شدت غیظ .

ویکی واژه

کینه، دشمنی.
خشم شدید.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فنجان فال فنجان فال انبیا فال انبیا فال چای فال چای فال تک نیت فال تک نیت