حفض

لغت نامه دهخدا

حفض. [ ح َ ] ( ع مص ) افکندن از دست. ( منتهی الارب ). انداختن از دست. از دست بیفکندن چیزی. ( دهار ). چیزی از دست بیفکندن. || حفض عود؛ خم دادن چوب را. چوب خم دادن. خم دادن چوب. || خوش عیش گردانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ).
حفض. [ ح َ ف َ ] ( ع اِ ) قماش خانه آماده کرده شده برای بار کردن. آخریان که شتر کشد. رخت خانه که برای بار کردن مهیا کنند. || شتری که قماش خانه بر وی بار کنند. شتر که آخریان خانه کشد. شتری که کشیدن رخت خانه را دارند. || خانه [ یعنی خیمه و چادر ] از مو. ستون و طنابهای خیمه. || شتر نر ضعیف. || ستون خیمه. ( از منتهی الارب ). ج ، حفاض ، احفاض.
- امثال :
یوم بیوم الحفض المجور ؛ در مجازات سوء گفته شود. رجوع به منتهی الارب شود.

فرهنگ فارسی

قماش خانه آماده کرده شده برای بار کردن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال آرزو فال آرزو فال ورق فال ورق فال عشقی فال عشقی فال نوستراداموس فال نوستراداموس