جندره

لغت نامه دهخدا

( جندرة ) جندرة. [ ج َ دَ رَ ] ( ع مص ) روشن کردن نوشته محوشده را. || تازه کردن نگار جامه را بعد از آن که محو شده. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
جندرة. [ ] ( اِخ ) ابن خیشنه. ابوقرصافة صحابی است. ( از یادداشت مؤلف ).
جندره. [ ج َ دَ رَ/ رِ ] ( اِ ) هر چوب گنده ناتراشیده باشد عموماً و دو چوب بقدر نیم گز که بجهت کوفتن و هموار ساختن رخوت پوشیدنی سازند و تراشندخصوصاً، و آنرا رخت مال میگویند، و آنچه بدان صوف و شال و جامه های دیگر شکنجه کنند. ( برهان ). شکنجه جامه بود تا هموار و نسو شود. ( صحاح الفرس ). اُتو. مهره. || کنایه از مردم ناتراشیده لک و پک و ناهموار باشد. ( برهان ) .

فرهنگ معین

(جَ دَ رِ ) (اِ. ص . ) ۱ - ناتراشیده ، هر چیز پرچین و چروک . ۲ - چوبی که با آن رخت و فرش را مالند.

فرهنگ عمید

چوبی که برای هموار ساختن چین و چروک جامه به کار می بردند: پیری کجا برد ز تو گرمابه و گلاب / خیره مده گلیمِ کهن را به جندره (ناصرخسرو۱: ۴۳۰ ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- جام. زنده و پاره .۲- چوب گنده ای که بجهت کوفتن و هموار ساختن رختهای پوشیدنی آماده سازند رخت مال . ۳- ناصاف و پرچین و چروک . ۴- مردم ناتراشید. لک و پک .
ابن خیشنه ابو قرصافه صحابی است

ویکی واژه

ناتراشیده، هر چیز پرچین و چروک.
چوبی که با آن رخت و فرش را مالند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال فنجان فال فنجان فال پی ام سی فال پی ام سی فال انگلیسی فال انگلیسی