لغت نامه دهخدا تیسر. [ ت َ ی َس ْ س ُ ] ( ع مص ) آسان شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( دهار ) ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). آسان شدن کاری. ( از اقرب الموارد ) : نامه فرمودیم با رکابداری مسرع تا از آنچه ایزد عز و جل تیسر کرد... واقف شده آید. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 208 ). رجوع به تیسیر شود. || سرد گردیدن روز. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || آماده شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). آماده شدن جنگ را. ( از اقرب الموارد ).