تیزمغز. [ م َ ] ( ص مرکب ) کنایه از مردم تند و تیز است که زود از جا درآیند. ( برهان ). تندخوی و گستاخ. ( ناظم الاطباء ). مرد تند و تیز که زود از جا دررود. ( فرهنگ فارسی معین ). کنایه ازمردم تند و کم حوصله باشد. ( انجمن آرا ) : ور ایدون که داور بود تیزمغز نیاید ز گفتار او کار نغز.فردوسی.چو پیمان شکن باشی و تیزمغز نیاید ز پیکار تو کار نغز.فردوسی.کزین شاه دیوانه تیزمغز نه گفتار نیکو نه کردار نغز.فردوسی. || تیزهوش. تیزویر. ( آنندراج ) : بپرسید پس موبد تیزمغز که اندر جهان چیست زیبا و نغز.فردوسی.در آن داوری هرمس تیزمغز بحق گفتن اندیشه ای داشت نغز.نظامی.رجوع به تیزویر و تیز و دیگر ترکیبهای آن شود.