تیزمغز

لغت نامه دهخدا

تیزمغز. [ م َ ] ( ص مرکب ) کنایه از مردم تند و تیز است که زود از جا درآیند. ( برهان ). تندخوی و گستاخ. ( ناظم الاطباء ). مرد تند و تیز که زود از جا دررود. ( فرهنگ فارسی معین ). کنایه ازمردم تند و کم حوصله باشد. ( انجمن آرا ) :
ور ایدون که داور بود تیزمغز
نیاید ز گفتار او کار نغز.فردوسی.چو پیمان شکن باشی و تیزمغز
نیاید ز پیکار تو کار نغز.فردوسی.کزین شاه دیوانه تیزمغز
نه گفتار نیکو نه کردار نغز.فردوسی. || تیزهوش. تیزویر. ( آنندراج ) :
بپرسید پس موبد تیزمغز
که اندر جهان چیست زیبا و نغز.فردوسی.در آن داوری هرمس تیزمغز
بحق گفتن اندیشه ای داشت نغز.نظامی.رجوع به تیزویر و تیز و دیگر ترکیبهای آن شود.

فرهنگ معین

(مَ ) (ص مر. ) برّنده ، تندخو.

فرهنگ عمید

کسی که زود خشمگین شود و تندی کند، تندخو.

فرهنگ فارسی

( صفت ) مرد تند و مرد تیز که زود از جا در رود .

ویکی واژه

برّنده، تندخو.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال امروز فال امروز فال مکعب فال مکعب فال جذب فال جذب فال پی ام سی فال پی ام سی