تنقیص

لغت نامه دهخدا

تنقیص. [ ت َ ] ( ع مص ) کم کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). نقصان کردن.( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) : هرگه که صاحب بر وی بگذشتی کفشگر زبان سفاهت و لعنت و سب و تنقیص و عیب بر صاحب بگشودی. ( ترجمه محاسن اصفهان ص 92 ).

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - کم شمردن . ۲ - ناقص کردن .

فرهنگ عمید

ناقص کردن، کم کردن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - کم شمردن بکم داشتن . ۲ - ناقص کردن کم کردن . جمع : تنقیصات .

ویکی واژه

کم شمردن.
ناقص کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال کارت فال کارت فال درخت فال درخت فال تاروت فال تاروت