تنقاد

لغت نامه دهخدا

تنقاد. [ ت َ ] ( ع مص ) سره کردن درم و جزآن. ( منتهی الارب ). بازشناختن ْ خواستن ِ درهم های سره از ناسره. ( از اقرب الموارد ). || انگشت خلانیدن در چهارمغز. || منقار زدن مرغ در دام. || نگاه ربودن به سوی چیزی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || گزیدن مار. ( منتهی الارب ). || آشکار ساختن عیب سخن. || نقد پرداختن بها به کسی. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) جدا کردن پول سره از ناسره .

ویکی واژه

جدا کردن پول سره از ناسره.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال شمع فال شمع فال ورق فال ورق فال چای فال چای