تنصیف

لغت نامه دهخدا

تنصیف. [ ت َ ] ( ع مص ) به دو نیم کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( دهار ) ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). دونیم کردن چیزی را و از هم نصف نصف کردن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). نزد محاسبان عبارت است از بیرون ساختن نیمی از عدد را... ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). مناصفه و دونیمه کردن چیزی. ( ناظم الاطباء ). || سرپوش ( سرپوشه یا سرپوشنه ) بر سر افکندن. ( زوزنی ) ( از تاج المصادر بیهقی ). خمار پوشانیدن دختر را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || دوموی گردیدن سر یا ریش. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). نیمی از موی سر یا ریش سپید شدن و نیمی دیگر سیاه ماندن. ( از اقرب الموارد ). || سرخ شدن بعض غوره خرما و سبز ماندن بعض دیگر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) دو نیمه شدن .

فرهنگ عمید

۱. (ریاضی ) نصف کردن، دونیم کردن چیزی.
۲. به نیمۀ چیزی رسیدن.

فرهنگ فارسی

نصف کردن، دونیم کردن چیزی، به نیمه چیزی رسیدن
( مصدر ) نصف کردن دو نیمه کردن . جمع : تنصیفات .

ویکی واژه

دو نیمه شدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال قهوه فال قهوه فال لنورماند فال لنورماند فال ای چینگ فال ای چینگ فال تاروت فال تاروت