تمرغ

لغت نامه دهخدا

تمرغ. [ ت َ م َرْ رُ ] ( ع مص ) در خاک غلتیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). در خاک گردیدن. ( زوزنی ). غلطیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). غلتیدن چارپا در خاک. ( از اقرب الموارد ) : السقنقور یعض الانسان و یطلب الماء فان وجده دخل فیه و ان لم یجده بال وتمرغ فی بوله. ( المرشد تمیمی ، از ابن البیطار ). || پیچیدن بر خود از درد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || دور شدن از بدی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || انداختن لعاب از دهان. || تمرغ الحیوان ؛ تا دیر چرانیدن شتران را در مرغزار. || دودله شدن در کار. یقال : تمرغ فی الامر؛ ای تردد. || درنگ کردن. و قولهم تمرغ علی فلان ؛ یعنی ، درنگ کردن فلان. || روغن مالیدن خود را و رخشان و لغزان نمودن اندام را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(تَ مَ رُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) در خاک غلتیدن ، از درد به خود پیچیدن .

فرهنگ عمید

۱. غلتیدن در خاک.
۲. از درد به خود پیچیدن.

فرهنگ فارسی

در خاک غلتیدن . غلطیدن . یا روغن مالیدن خود را و رخشان و لغزان نمودن اندام را .

ویکی واژه

در خاک غلتیدن، از درد به خود پیچیدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال مکعب فال مکعب فال زندگی فال زندگی فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی