تقاسم

لغت نامه دهخدا

تقاسم. [ ت َ س ُ ] ( ع مص ) باهم وابخشیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || میان خود بخش کردن مال را.( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). مال بخش کردن. ( آنندراج ). گرفتن هریک قسمت خود را از مال. ( از اقرب الموارد ) : چون قصابی ذبیحه بکشتی فقرا را بر تقاسم اجزای خون وی مزاحمت رفتی و بدان تسکین نایره جوع میکردند. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 326 ). || با یکدیگر سوگند خوردن. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). بهم سوگند خوردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). تحالف. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(تَ سُ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - با هم بخش کردن . ۲ - با هم قسم خوردن .

فرهنگ فارسی

۱-( مصدر ) با هم بخش کردن باز بخشیدن . ۲ - با هم سوگند خوردن . ۳ - ( اسم ) همسوگندی . جمع : تقاسمات .

ویکی واژه

با هم بخش کردن.
با هم قسم خوردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال درخت فال درخت فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال چوب فال چوب فال احساس فال احساس