تفطن

لغت نامه دهخدا

تفطن. [ ت َ ف َطْ طُ ] ( ع مص ) دریافتن. دانستن. به فطانت درک کردن. || ( اِ ) زیرکی. هوشمندی.ج ، تفطنات. ( فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به تفطین.

فرهنگ معین

(تَ فَ طُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) دریافتن ، با هوشیاری مطلبی را فهمیدن .

فرهنگ عمید

به فطانت درک کردن، با زیرکی و هوشیاری به مطلبی پی بردن.

فرهنگ فارسی

بفطانت درک کردن، جویاشدن، گمشده رابازجستن
۱ - ( مصدر ) در یافتن دانستن فطانت درک کردن . ۲ - ( اسم ) زیرکی هوشمندی . جمع : تفظنات .

ویکی واژه

دریافتن، با هوشیاری مطلبی را فهمیدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فنجان فال فنجان فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال تک نیت فال تک نیت فال درخت فال درخت