تعمق. [ ت َ ع َم ْ م ُ ] ( ع مص ) دور درشدن. ( تاج المصادر بیهقی ). دور درشدن در چیزی. ( زوزنی ). دور اندیشیدن در سخن و در کار و به مغ سخن رسیدن. یقال : تعمق فی الکلام ؛ ای تنطع و کذا تعمق فی لباسه اذا تنوق و استقصی. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). غور کردن و به کنه چیزی رسیدن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). تنطع در سخن. ( از اقرب الموارد ). غوررسی و دوراندیشی و فراست وزیرکی. ( ناظم الاطباء ). ژرف اندیشی. ژرف بینی. ژرف نگری. به ژرفی دیدن در.... ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
فرهنگ معین
(تَ عَ مُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) ژرف اندیشیدن .
فرهنگ عمید
۱. دوراندیشی کردن. ۲. کنجکاوی و دقت بسیار کردن در امری، غور کردن.
فرهنگ فارسی
۱ -( مصدر ) دور رفتن فرو رفتن ژرف اندیشیدن غور کردن . ۲ - ( اسم ) ژرف اندیشی . جمع : تعمقات .
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] تعمق یعنی بسیار دقّت کردن.
از آن به مناسبت در باب طهارت سخن رفته است.
تعمّق در وضو یعنی دقّت بیش از حد متعارف در آن، در روایتی مورد نهی قرار گرفته و مکروه است. ۱. ↑ کشف الغطاء ج۲، ص۹۸. منبع فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام ج۲،ص۵۴۲. ...