تعبس

لغت نامه دهخدا

تعبس. [ ت َ ع َب ْ ب ُ ] ( ع مص ) روی ترش کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). || رام کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). ناخوش و ترشروی گردیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). تجهم و تقطب. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(تَ عَ بُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) ترشروی گردیدن .

فرهنگ عمید

ترش رو شدن.

ویکی واژه

ترشروی گردیدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ارمنی فال ارمنی استخاره کن استخاره کن فال تاروت فال تاروت فال اوراکل فال اوراکل