تشاجر

لغت نامه دهخدا

تشاجر. [ ت َ ج ُ ] ( ع مص ) با یکدیگر خلاف کردن. ( زوزنی ) ( دهار ). منازعت و خلاف کردن دو گروه با هم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). نزاع کردن دو کس با هم. ( آنندراج ) ( از متن اللغة ). تخالف و تنازع قوم. بیکدیگر درآمدن آنان در نزاع بمانند اشتباک درختان. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || بر یکدیگر نیزه زدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از دهار ) ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || چریدن ستور تمام گیاه را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || به خَوزدن رسیدن ِ درخت. ( منتهی الارب ). || درآمدن چیزی در چیزی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از المنجد ).

فرهنگ معین

(تَ جُ ) (تَ ) [ ع . ] (مص ل . ) با هم نزاع کردن .

فرهنگ عمید

مشاجره کردن، با هم نزاع کردن، با یکدیگر خلاف و کشمکش کردن.

ویکی واژه

با هم نزاع کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال امروز فال امروز فال ورق فال ورق فال مکعب فال مکعب فال نخود فال نخود