تحبب

لغت نامه دهخدا

تحبب. [ ت َ ح َب ْ ب ُ ] ( ع مص ) دوستی نمودن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). || سیراب شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). سیرابی. ( منتهی الارب ).سیراب شدن شتران. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ): تحبب الحمار؛ امتلأ من الماء. یقال : شرب حتی تحبب ؛ ای انتفخ کالحب. ( اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). || ( اِمص ) اول سیرابی. ( قطر المحیط ).

فرهنگ معین

(تَ حَ بُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) دوستی جستن ، دوستی ورزیدن .

فرهنگ عمید

دوستی نمودن، اظهار دوستی و محبت کردن.

ویکی واژه

دوستی جستن، دوستی ورزیدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ورق فال ورق فال زندگی فال زندگی فال تاروت فال تاروت فال تاروت فال تاروت