لغت نامه دهخدا
نیز جوع و حاجتم از حد گذشت
صبر و عقلم از تجوع یاوه گشت.مولوی ( مثنوی ).گفت دانم کز تجوع وز خلا
جمع آمد رنجتان زین کربلا.مولوی ( مثنوی ).|| خویشتن را گرسنه داشتن. ( زوزنی ). خود را گرسنه داشتن بقصد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ).