تأمیل

لغت نامه دهخدا

تامیل. ( اِخ ) شعبه ای از نژاد دراویدی هند که در جنوب هند و شمال سراندیب اقامت دارند. || قدیمترین و مترقی ترین و معروفترین السنه دراویدی ( هند ). رجوع به وبستر و کتاب کرد رشید یاسمی ص 46 شود.
تأمیل. [ ت َءْ ] ( ع مص ) بیوسیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ). امید داشتن. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( زوزنی ) ( آنندراج ) ( فرهنگ نظام ). || بیوس افکندن کسی را. ( تاج المصادر بیهقی ). به امید افکندن کسی را. ( زوزنی ). امید دادن.( زوزنی ) ( فرهنگ نظام ) : روزبه روز بر سبیل وعد و وعید و تأمیل و تهدید... ( جهانگشای جوینی ).

فرهنگ معین

( تأمیل ) (تَ ) [ ع . ] (مص م . ) امیدوار ساختن ، آرزومند کردن .

فرهنگ عمید

۱. امیدوار ساختن.
۲. آرزومند کردن.

فرهنگ فارسی

گروه نژادی که در هند جنوبی در مدارس و سراندیب سکونت دارند.
( مصدر ) آرزو دادن آرزومند کردن بامید افکندن بیوسیدن . جمع : تامیلات .

ویکی واژه

امیدوار ساختن، آرزومند کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال چوب فال چوب فال احساس فال احساس فال زندگی فال زندگی